از شریعتیسم تا شهرام - شهرزادیسم

ابتدا توجه شما رو به  نوشته ای از وبلاگ دوست بسیار عزیزمان جناب شهرام - شهرزاد جلب می کنم :

....ایـن مـنـم هـیچـکس و بعنـوان هیچـکس حـرف می زنـم خـواهـش می کنم بعضی از دوستانم تریپ روشنـفکر ِ از پشت بام ِ تحـجـر افتـاده را نگیـرند و نگوینـد : (( خـوب تـو دوسـت نـداری مطالـب فوق را نخوان )) من حق دارم بخوانم حـق دارم نقد کنم همانطور که نویسندگان هم حق دارند بنویسند و حق دارند گوش نکنند . من بعنوان یک خواننده حق دارم کـه نقد و نظر خـود را نسبت بـه مطالبی کـه خوانده ام بگویم و هیچکس نمی تـواند ایـن حـق را از مـن بگیـرد همانطورکه هیچکس هم نمی تواند حق نـوشـتـن را از
نویسندگان اینچنینی بگیرد ، پس مـن بعنوان یـک خـواننده نقـدها و نـظـراتـم را می گـویـم و لطـفا بی زحـمـت نـسـخـه ی مـنـسـوخ و مزخرفِ (( نمی خواهی نخوان )) را دوستی برایم نپیچد .

 این قسمت از نوشته های ایشان را بسیار پسندیدم و معتقدم که اگر تمام وبلاگ نویسان چنین روحیه ای داشتند چقدر عالی بود.

از طرفی  در مورد همین مجموعه داستانی که اولین آن را منتشر کردم و متاسفانه اصلا مورد پسند اکثریت قرار نگرفت جناب شهرام - شهرزاد  چنین کامنتی ابراز فرموده بودند:


سلام آقای رضا شب بین ! کامنتی برای پست قبلی حضرتعالی گذاشتم و حر ف هایی را مطرح کردم شما در همانجا فرموده اید که نظراتم را بطور مبسوط در همینجا برایت بنویسم ... آمدم که اطاعت کنم فرمان شما را ... ولی راستش با خواندن این پست شما فک ام همچین قفل شده که احتمالا تا هرگز باز نخواهد شد پس عـِـرض ِ خود نمی برم و زحمت شما نمی دارم ... بدرود .

 از آنجایی که روحیه  جناب شهرام - شهرزاد را روحیه بسیار انتقاد پذیری دیدم . تصمیم گرفتم تا نقدی بر یکی از نوشته های ایشان با نام علی ای همای رحمت داشته باشم . اسم این مقاله که با نام     از شریعتیسم تا شهرام - شهرزادیسم در حال تهیه است که تا اواخر امسال یا احتمالا اوائل فروردین ۱۳۸۴ در وبلاگ قرار خواهد گرفت

امشب ازعلی خواهم نوشت ... می توانم که هیچ ننویسم یا که هـر چیز دیگری!ولی چرا دلم می گوید که امشب فقط از علی بنویسم؟
مـن یک همجنسـگرا هستم ولی دوست دارم که از علی بگویم ،چه کسی گفتـه است کـه نمی توانم از علی بگویـم ؟ ! که گفته نباید از او بگویم ؟ !
شاید اگر بتوانم از کسی بگویم بتوانم فقط از او بگویم ...
امشب می خواهم از مـردی بگویم که می دانم اگر می دانست من کیستم و چیستم با من چه می کرد !
راستی با من چه می کرد ؟ با ما چه می کرد ؟
ایـن حکایت را از فرهـیخته ای کـه بـه انسـان بودنش بـاور دارم
شنیده ام :
روزی پیامبر به اتفاق گروهی درمسجد نشسته بودند خبر آوردند که زن ومردی در خانه ای در حال زنا هستند ، پیامبر گفت کسی برود و ماجرا را رسیدگی کند ، فردی برخاست که پرخاشگر بود و خواست تا برود، پیامبر به او گفت بنشین،علی برخاست پیامبر گفت : برو. علی وارد آن خانه شد ... آن دو در میان اتاق به خود مشغول علی چشمهایش را بست، دست به دیوار گذاشت و دور تا دورخانه را چرخید . آن دو انسان درالتهابِ این چرخش حیران !
علی چشم بسته چرخید و از دری که آمده بود خارج شد و تـا در آن خانه بود هرگز چشم نگشود ، به نزد پیامبر آمد و گفت : علی تمام آن خانه را گشت و در آن خانه هیچ ندید !
مـن در آن خـانه نبـودم و در آن میـان ، ولی آرزو می کـردم کـه
بودم و در حال هر کاری ، تا با چشم خود ببینم که گذشت چیستو مدارا و مروت !
من در آن خانه نبودم و در آن میان ، ولی آرزو داشتم که بودم تا
چشمهایم چشمهایی را ببینند که به حرمت انسان حریم داد ...
من که علی را اندکی از عشق زمینی ام که او نیز نامش علی بود شناختم(ماجرای او را درشب پنجاه و پنجم تا شب شصت و هشتم قصه هزار و یک شب ام خواهیـد خواند ) می دانـم اگـر علی بـود مرا می فهمید ... و من کسی را می خواهم کـه مرا بفهمد ... شاید تکه تکه ام می کرد ! ولی مرا می فهمید و تکه تکه ام می کرد ...و من چقدر دوست دارم که کسی مرا بفهمد ... چقدر تکه تکه شدنرا دوست دارم به شرطِ فهمیدن ...آهای دنیا ، آهای علما ، آهای فرهیختگان، آهای مردم... فهمیدن سهم اندکی است که من آن را می خواهم ...مرا بفهمید و تکه تکه ام کنید مرا بفهمید و سنگسارم کنید      مرا بفهمید و رسوایم کنید

               مرا بفهمید و به آتش بکشید

                        مرا بفهمید

                                    مرا بفهمید

                                              مرا بفهمید .

امـشـب بـه حرمـت چشمهای علی چشمهایـم را بـه او می دهـم تا برایش ، نه ! تا برایم بگرید .......

. فعلا دوستان می توانند نظرات خود را در باره این نوشته جناب شهرام - شهرزاد در بخش کامنت ها اعلام کنند . توجه داشته باشید که چنانچه مطلب توهین آمیزی به دوست بسیار عزیزمان جناب شهرام - شهرزاد نوشته شود در اسرع وقت پاک خواهد شد . منتظر نظرات سازنده شما خوبان هستم.

نظرات 12 + ارسال نظر
ترجیحاْ صفر کلوین شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:51 ب.ظ http://tarjihan0kelvin.blogspot.com

آخیش...حالا میتونم در مورد این مطلب نظر بدم. آخه شهرام برای این مطلبش کامنت گیر نذاشته بود.. دست رضا جون درد نکنه. البته اگه وقت کردم بعداْ در مورد شریعتیسم هم حرف می زنم. فقط یه جمله: منفی نگری و تخطئه دیگران به آسانی خوردن یک جرعه ناقابل آب است!

آدم آهنی شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:34 ب.ظ

توقع زیادیه ولی، تکه تکه هم بشن -خیلیا- نمیفهمن

من شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:48 ب.ظ

راس میگه بخدا

ترجیحاْ صفر کلوین یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:07 ب.ظ http://tarjihan0kelvin.blogspot.com

اما نفد من: یه مسئله مهم مسئله احساسه. مثلاْ من الان حداقل ۶۰ درصد نظرات شریعتی رو قبول ندارم و لی خود شریعتی رو دوست دارم و بهش احترام میذارم. مثل همون احترامی که شهرام برای علی قائله. اما در مورد واژه شهرام شهرزادیسم تا اونجا که من میدونم شهرام تا حالا مکتبی از خودش در نکرده و خودش هم همچین ادعایی نداره. در مورد مطلب علی ای همای رحمت هم خیلی قشنگ نوشته. این نشون میده که شهرام دنیا رو به سیاه و سپید تقسیم نکرده. از هر چیزی زیباییهاش رو گرفته. در مورد برخورد همجنسگرایان با مسایل دینی مفصل باید حرف زد. اینجا فقط یه چیز میتونم بگم و اون این که یک همجنسگرا میتونه بی دین باشه یا دیندار . میتونه خداباور باشه یا خداناباور و همجنسگرای واقعی و غیر واقعی و خائن و غیره که یکی از دوستانمون آورده بود یه صف بندی احمقانه و بدون پشتوانه علمیه. عین اینکه بگیم مثلاْ فلان همجنسگرا چون آخونده پس همجنسگرا نیست. یه چیز دیگه هم یادم اومد. با توجه به اینکه نوشته شهرام یه نوشته احساسیه باید توی نقد به این توجه کرد که اینجور مطالب منعکس کننده احساسات درونیه که با عشق و دوست داشتن گره خورده. بنابراین این نوشته رو نمیشه اصولاْ مانیفیست شهرام دونست و اگه دوست خوبمون رضا میخواد شهرام شهرزادیسم رو شرح بده باید اشاره به مطالب تئوریک و نظرات مستقیم شهرام بکنه. برای این هر دو دوست آرزوی موفقیت دارم. باربد

رضا شب بین یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.rezashabbin.blogsky.com/

باربد جان خودت که سابقه من رو داری :) من هنوز نظرم رو نگفتم. فقط دلم می خواد دیگران اول نظرشون رو بگن. اما تذکر بسیار بجایی دادی :

منفی نگری و تخطئه دیگران به آسانی خوردن یک جرعه ناقابل آب است!

من با تو ۱۰۰٪ موافقم . پس اول خودم و بعدش دوستایی که می خوان کامنت حتما به تذکر باربد توجه کنن.

دوستا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:51 ب.ظ

چشم

سهراب / تدفین مردگان سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:53 ق.ظ

من راستش معنی این کار رو نفهمیدم .... شهرام اگه خودش دوست داشت برای این مطلب کامنت دونی میگذاشت ، این اولا ْ . ثانیا ْ من این کار رو مصداق عدم احترام به حقوق مولف میدونم ( فکر نمیکنم برای استفاده از این مطلب از شهرام اجازه گرفته باشی ) . ثالثا ْ این حرفا چیه برادر شریعتیزم یعنی چی ؟ ایسم نه به شریعتی میچسبه نه شهرام . اینا ژورنالیسم بازیه ... رابعا ْ من اساسا ْ از فضای مسموم بدم میاد . این نوشته بوی خوبی نمیده . تو این نوشته و این دستچین کردن غرض میبینم . این رو در نهایت دوستی و احترام میگم . موفق باشی

با سلام خدمت سهرابِ نارنین
اولا : از این که لطف کردی و به وبلاگ من سر زدی بی نهایت سپاس گذارم.
ثانیا : من از آقا شهرام اجازه نگرفتم ولی چون می دونستم ایشون فرد بسیار با جنبه ای هستند این کار رو کردم.
ثالثا : بعد از انتشار این مطلب من با آقا شهرام حدود نیم ساعت چت کردم و ایشون نه تنها از این کار من ناراحت نبودند بلکه ابراز خوشحالی هم کردند
رابعا : خیلی جالبه که شما مقاله ای رو که هنوز نخوندید از اسمش می فهمید که خیلی مقاله بدی هست . لابد شما وقتی اسمِ کتاب کمدی الهی (دانته) رو هم میشنوید می گید این دانته عجب آدم احمق و کثیفیه!!!!!!مگه خدا هم کمدی داره: استغفرالله !!!!!مسائل الهی که کمدی نمیشه:)))))
خامسا : همه نوشته ها یک غرضی دارند و نوشته بی غرض نداریم
.... خیلی آقایی باز هم به ما سر بزن.

فردوس سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:18 ب.ظ

اولا از شهرام عزیز تشکر میکنم با لینک دادن و معرفی مطلب وبلاگ آقای شب بین باعث شدند تا از این بحث احتمالا مفید و جالب غافل نباشم / دوما از سحه صدر شهرام در استقبال از این نقد (که البته هنوز چیزی ارائه نشده) تشکر میکنم / سوما اینجانب میخواستم دو کامنت بگذارم یکی در مورد نوع رفتار شما آقای شب بین و دوم در مورد خود مقاله آقای شهرام شهرزاد ولی با دیدن نوع برخوردی که با نظر سهراب عزیز داشتید فکر میکنم اول باید در مورد این برخوردتان صحبتی بکنم . قبل از هر چیز توضیح دهم که اینجانب علاقه ای به وارد شدن در بحث اختصاصی شما ندارم زیرا بدلیل همجنسگرا نبودنم دخالت بیش از اندازه در این مباحث را مزاحمت میدانم و اما بعد ـ نه هر که چهره بر افروخت‌، دلبری داند /نه هر که آینه سازد ، سکندری داند - نه هر که طرف کلاه کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آئین سروری داند - هزار نکته باریک تر زموی اینجاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند - وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی / و گرنه ، هرکه تو بینی ستمگری داند - مدار نقطه بینش زخال توست مرا / که قدر گوهر یکدانه گوهری داند - در آب دیده خود غرقه ام ، چه چاره کنم ؟ - که در محیط ، نه هر کس شناوری داند - غلام همت آن رند عافیت سوزم / که در گدا صفتی کیمیاگری داند - بباختم دل و دیوانه و ندانستم / که آدمی بچه ای شیوه پری داند - به قد و چهره هرآنکس که شاه خوبان شد / جهان بگیرد اگر دادگسنری داند -
زنظم دلکش حافظ کسی شود آگه / که لطف طبع و سخن گفتن دری داند -

فردوس چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ق.ظ

آقای شب بین گرامی من مطلع نیستم که شما از میزان تسلط سهراب عزیز به ادبیات آشنائی دارید یا خیر ولی من از گذشتگان این شانس را داشتم که با خواندن مطالب ایشان در گی نوشت و گی گاه و تدفین مردگان و تدفین زندگان و شهریار به تسلط و توان بی بدیل ایشان در ادبیات و اطلاعات مثال زدنی ایشان از ادبیات ایران و جهان آگاه شوم حال شما در پاسخ به انتقاد منطقی ایشان ، از روی عصبیت مثالی از کتابی زده اید که احتمالا ایشان واو به واو آن را حفظ هستند نحوه پاسخ شما نه شایسته شما بود نه شایسته این بود که آن انتقاد کننده گرامی از شما چنین بشنود منطقی تر این بود که احساسات تند را به کناری می گذاشتید و در فضائی آرام به انتقاد ایشان پاسخ میدادید تاسف آورترین قسمت پاسخ شما آن قسمت است که جنابعالی آگاهانه یا نا آگاهانه گفته اید (خیلی جالبه که شما مقاله ای رو که هنوز نخوندید از اسمش می فهمید که خیلی مقاله بدی هست ) نمیدانم به این استدلال خود اندیشیده اید یا خیر ولی اگر هم اکنون بیندیشید بخوبی متوجه خبط موجود در مفهوم انتقالی و خلط مبحث خود خواهید گردید طبیعی است که نویسنده ای که مطلب یا مقاله ای را می نویسد سعی مینماید جهت انتقال پیام و مغز مطلب خود عنوان مقاله و مطلب خود را به گونه ای برگزیند که شنونده با شنیدن آن نسبت به کل موضوع مطرح شده در مقاله واقف شود و این طبیعی ترین و منطقی ترین و معمول ترین روشی است که در همه جا به آن عمل میشود مگر اینکه شما خواسته باشید به روشی غیر از آنچه همه میکنند عمل کنید البته بعضی مواقع به هنگام ساخت فیلم یا آگهی های تجارتی و سایر کارهای تبلیغی جهت جلب بیشتر مخاطب سعی میشود نام انتخابی متضاد و مخالف محتوای ارائه شده انتخاب گردد تا جذابیتی برای مخاطب ایجاد کند که بعید است شما چنین منظوری داشته باشید پس بسیار طبیعی و منطقی است دوست عزیزمان سهراب از عنوان مقاله شما که عنوانی خاص و حساسیت برانگیز است اینگونه استباط کند کار شما کار شایسته ای نیست زیرا عنوان انتخابی دقیقا بیانگر طرح ادعائی است که به خودی خود نمیتواند واجد شرایط مثبتی باشد پس سهراب عزیز بیراهه نرفته است بلکه خود شما با انتخاب این تیتر و اعلام زود هنگام آن این بیراهه را در برابر دیدگان همه باز کرده اید

فردوس چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:22 ق.ظ

1ـ مقاله آقای شهرام شهرزاد بسیار زیبا نوشته شده بود زیبا و گویا و همانگونه که دوست بسیار عزیزم باربد فرموده اند این نوع نوشتن نشانگر روح مثبت اندیش یک انسان فرهیخته میباشد

2ـ رفتار جنابعالی در اعلام عنوان مقاله خود قبل از آینکه آن را ارائه کنید و شاید قبل از اینکه آن را بنویسید حرکت منطقی و مناسبی نبود که البته همانند دوست عزیزمان سهراب نمیگویم بوی خوبی نمیدهد ولی به نظر می آید که بوی تبلیغات تجارتی میدهد بهتر بود شما قبل از اینکه وعده چاپ این مقاله را بدهید و از مدتها قبل عنوان آن را آگهی نمائید صبر می کردید و با چاپ کل مقاله موضوع را به قضاوت میگذاشتید ولی اکنون فقط تیتری را تبلیغ فرموده اید که طبیعتا برداشت مثبتی هم از آن نمیشود و از شنوندگان و خوانندگان هم انتظار دارید نسبت به انتخاب این تیتر هیچ نگویند و صبر کنند تا اصل مقاله چاپ شود خوب دوست گرامی این صبر را شایسته تر بود که خود شما به خرج میدادید و عنوان مقاله را هم همراه با خود مقاله می آوردید تا تکلیف منتقدین برای نقد و بررسی مقاله شما روشن شود حال که چنین نکرده اید و فقط عنوان آن را آورده اید حداقل به منتقدین اجازه بدهید به اندازه مفهوم منتقل شده در عنوان نقد و نظر خود را بگویند

farid پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:07 ق.ظ

سل

farid پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:11 ق.ظ

salam doste aziz
vaghan haifam omad nazar nadam ,hagh matlabo khlili khob ada kardid man yek gay hastam ama ba khoda va eteghadate mazhabi , man hafteye yek bar miram haram zyarat emem reza chon dostesh daram
va in gay bodan mabni bar bibadobari va bi eteghadyam nist
ba tashakor az matalebe ghashangeton

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد