موقع شنیدن روضه شب عاشورا گونه های من هم مثل گونه های پدر علی اصغر خیس شده بود
روضه خوان جایش را با مداح عوض کرد
بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا
بوی انبر خنجر روی حنجر کرب و بلا
بوی دود صورت کبود و بوی دود و صورت کبود و کرب و بلا
بوی یاس و حرم عباس و خدای احساس و کرب و بلا
دیدم همه دارن با امام حسین حرف می زنن . همه دارن از آقا حاجت می گیرن با خودم گفتم چرا من نگیرم؟
به امام حسین گفتم : آقا سلام . منو میشناسی ؟ منم رضا همون پسری که تا چند سال پیش یه پسر کوچولو بود . پیرهن سیاه می پوشید میومد برات سینه میزد ؟
حالا نگاه کن چه بزرگ شده. به قول بابام پشت لبم سبز شده .
آقا به خدا من همون پسر کوچولوی پاک و معصومم . نگاه کن ببین الان حتی یه پیرهن سیاه هم برات نپوشیدم . من اومدم اینجا که هرزگیمو به شما هم نشون بدم .نشون بدم که رضا دیگه اون پسره پاک و معصوم نیست .
از اینجا به بعدش گریه می کردم
اومدم بگم رضا یه پسربازه . اومدم بگم رضا چشماش دنبال پسرهاست . اومدم بگم رضا از اون پسرهایی شده که شما دوستش ندارید. اومدم بگم رضا یه جهنمیه
و مداح می خواند
اگه ساقی حسین
من می نخورده مستم
به کوی او ببازم تمام بود و هستم
چشمای قشنگ عباس دلمو خدایی کرده
مدد آقا ابالفضل منو کربلایی کرده
فقط من نبودم که گریه می کرد . همه گریه می کردن . نمیدونم اونها دردشون چی بود
به آقا گفتم :آقا همه اونهایی که بهشتی هستن میگن من مریضم .آقا اگه تو هم میخوای بگی مریضم عیب نداره بگو . ولی بعدش شفام بده . دو تا مریض تو این تکیه نشتن یکی من یکی این پسر معلول آقا من از تو شفا می خوام .
مداح همچنان می خواند:
کنج قفس من می تونم باشم بی هم نفس من میتونم باشم
بی حسین من نمی تونم
آخه آقامه دوسش دارم
آقامه دوسش دارم
مولامه دوسش دارم